معنی از شاعران نوپرداز معاصر

لغت نامه دهخدا

نوپرداز

نوپرداز. [ن َ / نُو پ َ] (نف مرکب) نوپردازنده. آنکه چیزی نو آرد. || شاعری که به سبک نو شعر گوید. (فرهنگ فارسی معین). از ترکیبات مستحدث است.


معاصر

معاصر. [م ُ ص ِ] (ع ص) هم عهد و هم زمانه. (غیاث) (آنندراج). هم عصر و هم زمانه. ج، معاصرین. (ناظم الاطباء).

معاصر. [م َ ص ِ] (ع ص، اِ) ج ِ مُعصِر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معصر به معنی دختری که به رسیدگی حیض نزدیک باشد. (آنندراج).و رجوع به مُعصِر شود. || ج ِ مَعصَرَه. (بحرالجواهر) (اقرب الموارد). و رجوع به معصره شود.

فرهنگ عمید

نوپرداز

آن‌که چیزی نو بیاورد،
(ادبی) شاعری که به سبک نو شعر بگوید،

فرهنگ معین

نوپرداز

آن که چیزی نو آورد، شاعری که به سبک نو شعر گوید. [خوانش: (نُ. پَ) (ص فا.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

نوپرداز

تازه‌گو

فرهنگ فارسی هوشیار

نوپرداز

شاعری که به سبک نو شعر گوید

فارسی به عربی

معاصر

معاصر

عربی به فارسی

معاصر

معاصر , همزمان , هم دوره

واژه پیشنهادی

از شاعران معاصر ایرانی

حمیدی شیرازی

محمدحسین شهریار

معادل ابجد

از شاعران نوپرداز معاصر

1301

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری